جدول جو
جدول جو

معنی سست بازو - جستجوی لغت در جدول جو

سست بازو
(سُ)
ضعیف و ناتوان. (آنندراج). کم زور. ضدفولاد بازو، آنکه دستش کم قوت باشد. (ناظم الاطباء) :
سست بازو بجهل میفکند
پنجه با مرد آهنین چنگال.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخت بازو
تصویر سخت بازو
آنکه بازوان سخت و قوی دارد، قوی، توانا، زورمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
گشاده دست، باسخاوت، بخشنده، کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دست ودل باز
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
کنایه از توانا. (انجمن آرای ناصری) (شرفنامۀ منیری). قوی هیکل و توانا. (برهان) :
سعدیا تن به نیستی در ده
چارۀ سخت بازوان اینست.
سعدی.
چنان سخت بازو شد و تیز چنگ
که با جنگجویان طلب کرد جنگ.
سعدی.
، حمایت. (انجمن آرا). صاحب حمایت. (برهان). غیرتمند. غیرتی:
درمی چند ریخت درمشتش
سخت بازو بزر توان کشتش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
زخمین دست. زخمی بازو. با بازوی مجروح:
جوان همچنان خسته بازو و دوش
همی راند اسب و همی زد خروش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمل مست. اعمالی همانند اعمال مستان. حرکاتی به گونۀ مستان.
- مست بازی درآوردن، کمی مشروب نوشیدن و خود را به مستی زدن. تقلید مستان درآوردن در غیرحالت مستی.
- ، مست بودن و حرکات مستانه کردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ خوَرْ/ خُرْ دَ / دِ)
کسی که در قماربازی دستی تمام داشته باشد. (آنندراج) :
شد دچارم سخت بازی در قمار دلبری
هر دو عالم را به او در داو اول باختم.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخت بازو
تصویر سخت بازو
توانا، قوی هیکل
فرهنگ لغت هوشیار
شوخی انبساط ملاعبت، (شطرنج) بهر مهره که دست بگذارند بدان بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مست بازی درآوردن، کمی مشروب نوشیدن و خود را بمستی زدن تقلیدمستان را درآوردن در غیر حالت مستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
با سخاوت، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
((دَ))
باسخاوت، بخشنده
فرهنگ فارسی معین